پاسخی ناگـزیـر به یاوه های اغـواگـرِ «نسیم رهـرو»
(بخش یازدهم و پایانی)
نویسندگان: « تیمور ساعی» و «فــریـد کارگر»
تاریخ نگارش: حمل ۱۳۹۹ش
فــــردا کـــه پیشگاه حقیقت شود پــدیــد
شرمنده رهـروی که عـمل بر مجاز کـرد
«حافـظ»
سـرچـشـمـه هـا و توضیحات:
*«از هنگامی که تشدید تضاد های تئوریک ــ سیاسی درون "س ج م" و جریان " شعلۀ جاوید" و اولین تبارز خارجی این تضاد ها که به صورت انتشار جزوۀ " پسمنظر تاریخی " در سال ۱۳۴۹ش ظاهر گردید، بیش از پنج سال می گذرد... اولین سندی که در برخورد به این گذشتۀ نزدیک انتشار یافت، جزوه ای بود به نام "پسمنظر تاریخی". متأسفانه این جزوه که علی الرغم نامش، عاری از هر گونه تحلیل تاریخی است؛ به درجه ای از ابزار های علمی تحلیل دور است که نه فقط به آن اجازۀ به کار بردن معیار های پیشرفته تر از معیار های دورۀ مورد بررسی را که از یک "پسمنظر" انتظار می رود، نمی دهد، بلکه به مراتب عقب تر از سطح همان دورۀ مورد بررسی اش قرار می دهد.
"پسمنظر تاریخی" به جای ارائه تحلیل طبقاتی از روند های متضاد سیاسی و اجتماعی و کوشش در جهت نشان دادن سیاست های متضادی که در تحلیل نهائی بیان منافع تضاد طبقاتی گوناگون اجتماعی اند – تمام قضایا، رویداد ها و حتی نظریات و مشی های سیاسی را یا با ساده انگاری زایدالوصفی به توطئه "دربار" نسبت می دهد و یا از نگاه تبعیضات ملی و مذهبی و عکس العمل به این تبعیضات، "تحلیل" و تشریح می نماید. به جرأت می توان ادعا نمود که جز این دو ابزار غیرعلمی، هیچ عنصر دیگر در تحلیل های "پسمنظر تاریخی" جائی ندارد. تا آن جا که برای مثال اعلام می دارد که دولت به منظور اشاعۀ فرهنگ گمراه کنندۀ رفورمیستی، جریان سیاه اپورتونیست خلق را آفرید تا توسط این دلال جوفروش گندم نما کالای رویزیونیستی را بالای خلق آب کند "و در محدودیت هائی که رشد و توسعه و نفوذ افکار رویزیونیستی با آن ها رو به رو گردیده، می خوانیم:"به این صورت رویزیونیسم به پرچمداری خلق در ابتداء توانست که در بین روشنفکران طبقات ستمکش ملیت های مختلف پشتون، ازبک و حتی تاجیک های سنی (بدخشان) گسترش مؤقتی و گذرا یابد، ولی در بین اقلیت شیعه که در نتیجۀ ستم فرهنگی، از دیر باز به اساسات راستین دانش مترقی آشنا بود، هیچ گاه زمینۀ نفوذ نیابد. ( نقل قول ها از صفحات ۱۲ و ۱۳ )
به این ترتیب ریویزیونیسم – یعنی نفوذ ایدئولوژی بورژوازی در جنبش کارگری که با تجدید نظر و زدودن عناصر انقلابی مارکسیسم و با تکیه بر خورده بورژوازی و اشرافیت کارگری – تلاش می کند تا مبارزۀ طبقاتی کارگران را به آشتی طبقاتی با بورژوازی مبدل سازد؛ از سطح یک روند اجتماعی – سیاسی که دارای پایگاه های طبقاتی خاص در اجتماع بوده و منافع خاص طبقاتی ای را نمایندگی می کند؛ تا سطح یک "توطئۀ" دربار ساده می گردد و همین ساده انگاری غیرعلمی مذهب شیعه به صورت ناجی اقلیت هزاره از خطر ریوزیونیسم درمی آید. این اوج تحلیل "علمی" پسمنظر تاریخی " است.
همین گونه تحلیل از وقایع، سیاست ها و نظرات مختلف در دیگر بخش های "پسمنظر تاریخی" ادامه می یابد با این تفاوت که هر چه از ابتدای جزوه به انتهای آن نزدیک تر می شویم، عامل ستم ملی و مذهبی در تحلیل های جزوه نقش خود را بیشتر و بیشتر از دست میدهد و عامل "توطئه" دربار نقش بیشتر می یابد تا جائی که از اواسط جزوه به بعد، نویسنده که در صفحات پیشین آنهمه از "تبلیغ خستگی ناپذیر عدم اعتماد در بین جوانان مترقی (ص۱۲) توسط مخالفان خود شکایت کرده بود- یکباره مهر "والاحضرت"، "درباری" و حتی عامل – سی – آی – ای – را به دست می گیرد و لیبرال منشانه بر پیشانی هر نظریه و یا فرد مخالفی که می یابد، می زند. و بالاخره عاجز از تحلیل سیاسی از مسائل مورد اختلاف با "رهبری سازمان جوانان مترقی" در " جریان شعله جاوید " با اعلام این که " مبارزۀ قطعی علیه عوام فریبان به خصوص از این جهت بسیار ضرور است که ریشه های آن از قصر سلطنتی آب می خورد و نقشه های اهریمنی آن سال ها پیش با دقت و دوراندیشی کافی به حیث جزئی از ستراتژی کرۀ ارضی و مبارزۀ انتی کمونیسم امپریالیسم تحت نظر – سی – آی – ای – و انتلیجنت سرویس تهیه گردیده و فقط بازیگری آن را والاحضرت و ندیمانش به عهده گرفته اند؛ به قعر ابتذال و انحطاط سیاسی و اخلاقی سقوط می کند.
جالب آنکه در تنها کوششی که نویسنده در توجیه اتهاماتی می کند، به هیچ چیز جز به افشای دیدگاه بورژوائی خویش دست نمی یابد. نویسنده ابتداء گفته ای از مارکس از "هژدهم برومر" به این شرح که " بر پایۀ اشکال مختلف مالکیت بر پایۀ شرایط اجتماعی، وجود روبنای کاملی از عواطف، تخیلات – شیوه های تفکر و نظراتی در بارۀ زندگی برپا می شود که به صورت مشخص و کاملاً ویژه شکل می گرفته باشد"، نقل می کند و سپس نتیجه می گیرد که چون چند تن از رهبران " س . ج . م " و " شعله جاوید " دارای سابقۀ طبقاتی فئودالی بوده اند و نتیجه افکار و نظرات آن ها نیز ضرورتاً جز فئودالی و "درباری" نمی تواند باشد. به این ترتیب نویسندۀ جزوۀ "پسمنظر تاریخی" این گفتۀ داهیانۀ مارکس را که در مورد اجتماع و طبقات اجتماعی گفته شده است و طبیعتاً در مورد افراد نیز من حیث المجموع صدق می کند – به رابطۀ میکانیکی میان سابقۀ طبقاتی و موضع ایدئولوژیکی هر فرد مشخص تعمیم داده و در تلاش خود به خاطر توجیه تئوریک اتهاماتش به آنچه که دست می یابد، چیزی جز جانشین ساختن ماتریالیسم میکانیکی بورژوازی قرن هژدهم به جای ماتریالیسم دیالکتیکی مارکس نمی باشد. و در این تعمیم میکانیکی – حتی لحظ ئی فرصت اندیشیدن به این واقیعت تاریخی که بسیاری از رهبران پرولتاریا ــ از جمله خود مارکس و انگلس ــ از درون بورژوازی برخاسته اند (و جز این هم نمی توانست باشد ) و این که اگر چه نه برای طبقات اجتماعی، اما برای افراد معین از این طبقات امکان بریدن از منافع و وابستگی های طبقاتی و دست یابی به مواضع ایدئولوژیک کاملاً متضادی با آنچه این منابع حکم می کنند، وجود دارد – را به خود نداده است.
از همۀ این ها گذشته – آیا نویسندۀ جزوه حتی باین مسأله نیز فکر نکرده است که شخص خودش نیز – که داعیۀ تعلق به جنبش مارکسیست – لنینیستی را دارد- نه از لحاظ سابقۀ طبقاتی و نه از لحاظ موقعیت تولیدی کنونی اش وابسته به پرولتاریا نمی گردد؟ و این چه سری است که این رابطۀ میکانیکی میان سابقۀ طبقاتی و موضع ایدئولوژیک در مورد ایشان درستی خود را از دست می دهد؟
بنابر این برای روشن نمودن موضع ایدئولوژیک فرد مشخص و یا جریان اجتماعی و مشی سیاسی آن، فقط ذکر سابقۀ طبقاتی آن فرد و یا رهبران و تنظیم کنندگان آن جریان و مشی – کافی نیست ، این چنین برخوردی همین طور که ذکر شد – فقط شخص تحلیل کننده را در موضع دفاع از ماتریالیسم میکانیکی بورژوازی قرن هژدهم قرار می دهد و نتیجۀ دیگری در بر ندارد. برای روشن ساختن وابستگی طبقاتی فرد و یا جریان سیاسی به خصوص قبل از هر چیز، تحلیل طبقاتی از مجموعه افکار هدایت کنندۀ آن فرد یا جریان سیاسی، روشن ساختن منافع خاص طبقاتی ای که قبل از هر چیز روشن ترین تبارز خود را در مشی سیاسی آنان می یابد – مورد نیاز است.
باری – از بررسی بیشتر جزوه "پس منظر تاریخی" می گذریم که علاوه بر تمام نواقص فوق – این جزوه هیچ سیاست، برنامه و طرح و نظریۀ آلترناتیوی را در مقابل خواننده قرار نمی دهد. تنها سخن جدی نویسندۀ جزوه بر اهمیت ایجاد سازمان و مناظره ای که گویا ایشان با رهبران " س . ج . م " داشته اند، مطرح می گردد که در این مورد هم امروزه با روشنتر شدن قضایا – همه کسانی که کم و بیش با جنبش مارکسیست – لنینیستی کشور ما آشنائی دارند، می دانند که " سازمان جوانان مترقی " از قبل از پافشاری ایشان به " ایجاد سازمان "، وجود داشته است و ایشان – بنابر قضاوتی که از مندرجات همین جزوۀ " پسمنظر تاریخی " می توان در مورد شان نمود – به درستی از وجود آن بی اطلاع نگه داشته شده بودند ». برگرفته از: «انقلاب سرخ است یا اکونومیسم بورژوائی؟» صفحات۴ تا ۸ از انتشارات (سازمان رهائیبخش خلقهای افغانستان"سرخا")
[۱] تمامی نقل های قول از نوشتۀ نسیم رهرو اصلاح و ویراستاری شده است.
[۲] زنده یاد "قیوم رهبر":" (ساما) در آئینۀ قدنمای اندیشه و کردار رفیق مجید".
[۳] برنامۀ مصوب نخستین کنگرۀ ساما و نگاشته شده با خامۀ زنده یاد مجید.
[۴] پیشین.
[۵] زنده یاد "قیوم رهبر":"از مقاومت تا انقلاب، از انقلاب تا پیروزی در ضرورت اوضاع کنونی".
[۶] زنده یاد "قیوم رهبر":" (ساما) در آئینۀ قدنمای اندیشه و کردار رفیق مجید".
[۷] پیشین.
[۸] پیشین.
[۹] پیشین.
[۱۰] برنامۀ مصوب نخستین کنگرۀ ساما و نگاشته شده با خامۀ زنده یاد مجید.
[۱۱] پاینده پایمرد:"روش پیشنهادی ویراستاری در زبان دری".
[۱۲] "گزارش تشکیلاتی واحد سازمانی کانادا به داخل".
[۱۳] زنده یاد "قیوم رهبر":" (ساما) در آئینۀ قدنمای اندیشه و کردار رفیق مجید".
[۱۴] "گزارش تشکیلاتی واحد سازمانی کانادا به داخل".
[۱۵] اعلامیۀ "جبهۀ متحد ملی افغانستان" از خامۀ زنده یاد مجید، مؤسس و رهبر آن جبهه.
[۱۶] پیشین.
[۱۷] اعلامیۀ نخستین ساما. سرطان ۱۳۵۸ش.
[۱۸] برنامۀ مصوب نخستین کنگرۀ ساما و نگاشته شده با خامۀ زنده یاد مجید.
[۱۹] پیشین.
تاریخ نشر در افق انقلاب: ۰۲ جولای ۲۰۲۰
پـــایـــان